دلنوشته های دخترمردادی
امروز صبح ساعت8بیدار شدم اتاق رو مرتب کردم وصبحونه خوردم ورفتم تلویزیون دیدم بعدش مامانم بیدارشد واومدم پای نت عاشقتونم شبتون بخیر
نظرات شما عزیزان:
سلام دوستای نازم خوبید؟
مامانم هم رفت خونه دوستاش ومن اهنگ گوش کردم حالم خیلی بد بود
داییم زنگ زده میگه بزن شبکه اردبیل داره باغ فین رونشون میده دیگه همه میدونن من عاشق تاریخم بعدش مامانم اومد وناهار خوردم و تلویزیون دیدم عاشق شبکه بازارم چون عاشق خرید کردم وهمیشه خرید رو نشون میده خیلی خوشم میاد تو اتاق با مامانم دراز کشیده بودم که داشت سرویس های اتاق کودک ونوجوان رو نشون میداد بلب خوشم اومد بعدش بابا اومد وناهار خوردومن پای نت بودم مامانم وداداشم ساعت5رفتند بازار واسه فرم لباس داداشم من هم رفتم پایین یک چیزی خوردم وفیلم دیدم
اومدم پای نت با مریم و داداشیم حرف زدم وخوشحال شدم شوهر عمه ام هم اومده بود یک چیزی دادو رفت من ندیدمش داده بود به خواهرم اخلاقش توپه اون رفت ومامانم اومدند ونماز خوندند واماده شدیم رفتیم خونه مامان جونم همه بودند خاله ام ودختراش و زنداییم خیلی خراب شده بودند
تو مسافرت حالا خاله ی طفلکیم هفته دیگه عروسی برادرشوهرشه
بعدش خانواده ی عمه مامان هم اومدندونیم ساعت بعد اومدن اونا بودیم واومدیم بیرون رفتیم بنزین زدیم و خرید کردیم واومدیم خونه و سریع اومدم روزنوشت رو بنویسم بعدش هم با داداشم وعشقم حرف میزنم ولالا
Design by: pinktools.ir |